به نام خدا
معرفی پکیج 4 رمان برتر. (دانلود)133000هزارتومان
(این پکیج شامل چهار رمان زیبا و نفیس از نویسندگان بزرگ هست که برای آشنایی بیشتر با این پکیج تعدادی از این نویسندگان را معرفی خواهیم کرد.)
معرفی رومن گاری.
رومن گاری با نام اصلی رومن کاتسِف (Roman Kacew) در ۸ مه ۱۹۱۴ میلادی در شهر ویلنا (اکنون: ویلنیوس، واقع در لیتوانی) در خانوادهای یهودی به دنیا آمد. پدرش آری-لیب کاسو کمی بعد در ۱۹۲۵ میلادی خانواده را رها کرد و به ازدواج مجدد دست زد. از این هنگام او با مادرش، نینا اوزینسکی (کاسو)، زندگی میکرد، ابتدا در ویلنا و سپس در ورشوی لهستان.
در سال ۱۹۲۸ میلادی، رومن چهارده ساله به همراه مادرش به شهر نیس در کشور فرانسه رفتند. رومن سرگذشت سه دههٔ نخست زندگیاش را در کتاب میعاد در سپیده دم (La promesse de l'aube ،1960) نوشتهاست.
جوانی
او در فرانسه به تحصیل حقوق پرداخت، ابتدا در «اکس-ان-پروونس» و سپس در پاریس. در ضمن او در «سالون-دو-پروونس» و در پایگاه هوایی آوورد در نزدیکی بورگس، خلبانی در نیروی هوایی فرانسه را آموخت. پس از اشغال فرانسه توسط نازیها در جنگ جهانی دوم، او به انگلستان گریخت و تحت رهبری شارل دوگل به «نیروهای آزاد فرانسه» پیوست و در اروپا و آفریقای شمالی جنگید.
او نگارش نخستین رمانش، تربیت اروپایی (۱۹۴۵) را مادامیکه در ارتش بود شروع کرد. در سال ۱۹۴۵، در فرانسه جایزه منتقدین (Prix des critique) را دریافت کرد.
همچنین به دلیل خدماتش در ارتش موفق به اخذ جوایز متعددی از ارتش شد.
پس از جنگ، رومن با مدرک حقوق، که از دانشگاه پاریس گرفته بود، و نیز با دیپلم زبانهای اسلاو که از دانشگاه ورسای دریافت کرده بود، به عنوان دیپلمات در شهرهای مختلف کار کرد. همچنین به عنوان سخنگوی هیئت نمایندگان فرانسوی سازمان ملل ابتدا در نیویورک و سپس در لندن به فعالیت پرداخت. پس از اقامت در نیویورک به دلیل خستگی به مدت سه ماه کار را رها کرد و در سال ۱۹۵۶ به نوشتن رمان ریشههای آسمان (Les racines du ciel) پرداخت. این داستان نخستین رمان وی بود که برندهٔ جایزهٔ گنکور شد.
ازدواجها و بعد
طی این سالها وی دو بار ازدواج کرد. نخستین همسرش نویسندهای انگلیسی به نام لزلی بلانش بود. در سال ۱۹۶۳ از وی جدا شد و با هنرپیشهای به نام جین سیبرگ ازدواج کرد و مدت ۷ سال با او زندگی کرد. رومن زندگیش با سیبرگ را در کتابی به نام سگ سفید (1970،Chien Blanc) به رشته تحریر درآوردهاست. حاصل این زندگی مشترک پسری به نام دیهگو بود که مدتی را در اسپانیا با زن مدیری زندگی میکرد. زندگی پسرش و این خانم الگوی رومن برای نقشهای مومو و مادموازل رزا در رمان زندگی در پیش رو شد.
رومن در دوران زندگی سیاسیاش حدود ۱۲ رمان نوشت. به همین دلیل بسیاری از کارهایش را با نام مستعار مینوشت. نامهایی مانند: Fosco Sinibaldi ,Shatan Bogat ,Emile Ajar. مادامیکه با نام مستعار امیل آژار به نویسندگی میپرداخت، تحت نامی به عنوان رومن گاری نیز داستان مینوشت.
گَری فرم امری فعلی با معنای «به دنیا آمدن» در زبان روسی است. به همین دلیل رومن مدل آمریکایی شدهٔ این فعل را به عنوان نام مستعار خود انتخاب کرد. البته این انتخاب تا حدودی به دلیل قهرمان رومن، گری کوپر بود.[نیازمند منبع] کلمهٔ آژار (تلفظ اصلی: آیار) نیز به لحاظ معنایی نزدیک به کلمهٔگری است. این واژه در زبان روسی به معنای «زغال سنگهای زنده» است که یک اصطلاح انجیلی و به مفهوم انوار الهی است.[نیازمند منبع]
وی دومین جایزهٔ گنکور را با نام امیل آژار به دلیل نوشتن رمان زندگی در پیش رو به دست آورد. وی تنها نویسندهای است که دو مرتبه موفق به اخذ این جایزه شدهاست. این جایزه تنها یک بار به هر نویسنده تعلق میگیرد. به دلیل اینکه وی این رمان را با نام مستعار نوشته بود برای دومین بار توانست این جایزه را دریافت کند و پسرعمویش پائول پالویچ، به جای وی این جایزه را دریافت کرد. رومن بعدها در کتابی به نام «زندگی و مرگ امیل آژار» (Vie et mort d'Emile Ajar) حقیقت را فاش کرد.
وی همچنین فیلمنامه طولانیترین روز و نیز فیلمنامه قتل را نوشت و این فیلم را با بازی همسر دوم خود کارگردانی کرد.
مرگ
رومن گاری در ۲ دسامبر ۱۹۸۰ بعد از مرگ همسرش در سال ۱۹۷۹ با شلیک گلولهای به زندگی خود خاتمه داد. وی در یادداشتی که از خود به جای گذاشته این طور نوشتهاست «... دلیل این کار مرا باید در زندگینامهام شب آرام خواهد بود، (La Nuit sera calme, 1974) بیابید.» او در این کتاب گفتهاست: «به خاطر همسرم نبود، دیگر کاری نداشتم.» و همچنین نوشتهاست: «واقعاً به من خوش گذشت، متشکرم و خداحافظ!»
معرفی استانلی جان وایمن.
استانلی جان ویمن نویسنده انگلیسی متولد سال ۱۸۸۵ بیشتر آثار خود را بر اساس وقایع تاریخی که در قرون شانزدهم و هفدهم میلادی در اروپا رخ داده بود ، پایه ریزی کرده است. او از دانشگاه آکسفورد فارغ التحصیل شده و در زمان خود مورد توجه و تحسین نویسندگانی نظیر اسکار وایلد و رابرت لوئی استیونسون قرار گرفته بود.
معرفی جیمز متیو بری.
سِر جیمز مَتیو بَری (به انگلیسی: Sir James Matthew Barrie) اولین بارونت (زادهٔ ۹ مه ۱۸۶۰ – درگذشته ۱۹ ژوئن ۱۹۳۷) نویسنده و نمایشنامهنویس اسکاتلندی بود که برای ساخت شخصیت پیتر پَن در یادها ماندهاست. او فرزند کوچک یک خانوادهٔ بافنده بود، در اسکاتلند تحصیل کرد و پس از آن به لندن رفت و به صورت حرفهای به رمان و نمایشنامهنویسی پرداخت. آنجا بود که با پسرهای لوولِن دِیویس آشنا شد. این آشنایی الهامبخش او در نوشتن داستانی دربارهٔ یک پسر کوچک بود که رویدادهایی جادویی در باغ کنزینگتون برایش اتفاق میافتد (با داستان پرندهٔ سفید کوچولو) این نوشتهها به پیتر پن یا پسری که هرگز بزرگ نمیشود و یک نمایش نامهٔ تخیلی دربارهٔ همین پسر که سالهای عمرش زیاد نمیشود به همراه دختری معمولی به نام وندی که ناکجاآباد را تجربه میکند، منتهی شد. این نمایش بر دیگر کارهای او سایه افکند و پس از آن نیز او در همین زمینه با موفقیت به نوشتن ادامه داد، این کار بهترین کار او و باعث متداول شدن نام وندی (که پیش از آن خیلی معمول نبود) در میان مردم شد. پس از مرگ پدر و مادر پسرهای دیویس، جیمز بری بهطور غیررسمی سرپرستی آنها را برعهده گرفت. او پیش از مرگش تمامی حقوق مربوط به پیتر پن را به بیمارستان گریت اورمند استریت بخشید و تا امروز نیز چنین است.
کودکی و نوجوانی
بری در کریمویر، آنگوس در یک خانوادهٔ معتدل پیرو مکتب کالونیسم به دنیا آمد. پدرش یک بافندهٔ متواضع بود. او نهمین فرزند خانواده از ده تا بود که دو تا از آنها پیش از تولد او مرده بودند. همهٔ بچهها برای اینکه برای کار در محیط بیرون آماده شوند، در مدرسهٔ the three Rs درس خوانده بودند (مدرسهای که تنها حساب، خواندن و نوشتن را آموزش میدهد) او بچهٔ کوچک جثهای بود (مطابق گذرنامه اش در سال ۱۹۳۴ او تنها 161 سانتیمتر قد داشت) و با داستان بافی خود را سرگرم میکرد.
او ۶ ساله بود که برادر بزرگترش که بسیار مورد علاقهٔ مادرشان بود دو روز قبل از تولد ۱۴ سالگی اش در حادثهای هنگام پاتیناژ جان خود را از دست داد. پس از مرگِ دیوید، مادرش به تمامی ویران شد، بری بسیار تلاش میکرد تا جای دیوید را برای مادرش پر کند، مانند او لباس میپوشید و مانند روزی که او کشته شد سوت میزد. بری در کتاب زندگینامهٔ خود (Margaret Ogilvy) در ارتباط با مادرش نوشتهاست که یک بار هنگامی که وارد اتاق مادرش شدهاست او صدای او را میشنود و میگوید: «تو هستی؟ گمان کردم سر و صدای پسر مردهام است؛ و من به آهستگی و تنهایی جواب دادم نه او نیست، تنها منم.». مادر بری برای اینکه درد دوری دیوید را فراموش کند و راحتتر باشد چنین انگار میکرد که گویی پسرش درگذشته اش دیوید برای همیشه یک پسربچه باقی میماند و هرگز بزرگ نمیشود قورباغه و هرگز او را ترک نخواهد کرد.
کار نویسندگی
بری همواره به دنبال آن بود که کاری مانند نویسندگی داشته باشد اما همواره از سوی خانواده اش با دلسردی روبرو میشد و آنها او را از این کار بازمیداشتند. خانوادهٔ او همیشه آرزو داشت تا جیمز کاری مانند کارمندی در یک وزارتخانه داشته باشد و همیشه به او میگفتند اگر دیوید زنده بود قطعاً این چنین میشد.
خانوادهٔ لوولِن دیویس
خانوادهٔ آرتور لوولن، نقش مهمی در آثار و زندگی شخصی جیمز بَری بازی کردند. خانوادهٔ لوولن عبارت بودند از: پدر، آرتور لوولن (۱۹۰۷–۱۸۶۳) همسر او سیلویا، که دختر جورج دو موریه بود(۱۹۱۰–۱۸۶۶) و پنج پسر خانواده با نامهای جورج (۱۹۱۵–۱۸۹۳)، جان (جک) (۱۹۵۹–۱۸۹۴)، پیتر (۱۹۶۰–۱۸۹۷)، مایکل (۱۹۲۱–۱۹۰۰) و نیکلاس (نیکو) (۱۹۸۰–۱۹۰۳)
بری برای اولین بار در باغ کنزینگتون لندن در سال ۱۸۹۷ با ملاقات جورج، جک (و پیتر که در آن زمان نوزاد بود) و پرستار بچهها، با این خانواده آشنا شد. او در آن نزدیکی زندگی میکرد و معمولاً برای قدم زدن و بازی با سگش، پورتوس به این پارک میرفت. او با داستان تعریف کردن و حرکت ابروها و لوله کردن گوشهایش بچه را سرگرم میکرد. او برای اولین بار سیلویا را در یک مهمانی شام در ماه دسامبر، ملاقات کرد و پیش از آن هرگز او را ندیده بود. سیلویا به بری گفت که نام پیتر از روی نام یکی از شخصیتهای نمایشهای پدرش Peter Ibbetson انتخاب شدهاست. جیمز برخلاف آنکه او و سیلویا هر دو ازدواج کرده بودند، مرتب به دیدن آنها در خانهشان میرفت و با سیلویا و پسرانش بسیار مهربان بود.او در سال ۱۹۰۱ خانوادهٔ دیویس را به کلبه اش در بلک لیک دعوت کرد و در همانجا مجموعهای از عکس بچهها در حال بازی در نمایش در نقش دزدان دریایی درست کرد و آن را پسران رانده شدهٔ جزیرهٔ بلک لیک (The Boy Castaways of Black Lake) نامید. او دو نسخه از این مجموعه عکس تهیه کرد که یکی را به آرتور داد و او آن را در یک قطار جا گذاشت و مجموعه از دست رفت؛ و تنها نسخهٔ برجای ماندهٔ آن در بخش نسخههای خطی دانشگاه ییل است.
شخصیت پیتر پن ساخته شد تا تنها جورج و جک را سرگرم کند. بری برای آنکه آنها را سرگرم کند به آنها میگفت که برادر کوچکترشان پیتر میتواند پرواز کند. او ادعا کرد بچهها قبل از به دنیا آمدن پرنده بودهاند، پدر و مادرها جلوی پنجرهٔ گلخانهها میله گذاشتهاند و کوچکترها را پیش خود نگه داشتهاند. وی بعدها این داستان را در ذهنش پرورش داد و افسانهٔ یک نوزاد پسر که توانست پرواز کند را درست کرد.
آرتور لوولن دیویس در سال ۱۹۰۷ درگذشت و این باعث شد تا عمو جیم خود را بیشتر وقف این خانواده کند و نیازهای مالی آنها را نیز فراهم کند. (درآمد او از فروش داستان پیتر پن و دیگر کارهای او برای هزینهٔ زندگی و تحصیل بچهها کافی بود) پس از مرگ سیلویا در سال ۱۹۱۰، بری ادعا کرد که آنها در روزهای آخر تصمیم به ازدواج گرفته بودند. همچنین سیلویا پیش از مرگش اعلام کرده بود که جیمز متیو بری فرد کاملاً قابل اعتمادی است و او میخواهد پس از مرگش سرپرستی بچهها به او، مادرش، برادرش گای و برادر آرتور سپرده شود.
جورج در سال ۱۹۱۵ در جریان جنگ جهانی اول کشته میشود؛ او از همه بیشتر به بری نزدیک بود. در سال ۱۹۲۱ مایکل هنگامی که تنها یک ماه مانده بود تا ۲۱ سالگی اش را تمام کند به همراه دوست دخترش در نزدیکی آکسفورد در دریاچه غرق میشود.
مرگ
بری در ۱۹ ژوئن ۱۹۳۷ در اثر ذات الریه درگذشت و در کریمویر در کنار پدر و مادرش دفن شد. او درآمد تمام کارهای خود به جز پیتر پن را به منشی خود سینتیا اسکوئیت بخشید (درآمد حاصل از پیتر پن پیشتر به بیمارستان خیابان گریت اورموند بخشیده شده بود) زادگاه بری هماکنون به یک موزه تبدیل شدهاست.
برای بزرگداشت بری، دو مدرسه به نام او تأسیس شدهاست یکی در واندزوُرث در جنوب غرب لندن و دیگری در مریلند است.