به نام خدا
معرفی پکیج هشت کتاب شعر (دانلود)250.000هزارتومان
(پکیج هشت کتاب شعر از شاعران چیره دست و بزرگی مانند نظامی گنجوی .حافظ . خیام و شاعرانی از اثر حاضر هستند که بعضی از این شاعران را معرفی خواهیم کرد.)
معرفی نظامی گنجوی.
جمالالدین ابومحمّد الیاس بن یوسف بن زکی بن مؤیَّد (۵۳۵ هـ. ق – ۶۰۷–۶۱۲ هـ. ق) متخلص به نظامی و نامور حکیم نظامی، شاعر و داستانسرای ایرانی فارسیگوی در سده ششم هجری (دوازدهم میلادی)، که بهعنوان صاحب سبک و پیشوای داستانسرایی در ادبیات فارسی شناخته شدهاست. آرامگاه نظامی گنجوی، در حاشیه غربی شهر گنجه قرار دارد. نظامی در زمرهٔ گویندگان توانای شعر فارسی است، که نهتنها دارای روش و سبکی جداگانه است، بلکه تأثیر شیوهٔ او بر شعر فارسی نیز در شاعرانِ پس از او آشکارا پیداست. نظامی از دانشهای رایج روزگار خویش (علوم ادبی، نجوم، فلسفه، علوم اسلامی، فقه، کلام و زبان عرب) آگاهی گستردهای داشته و این ویژگی از شعر او به روشنی دانسته میشود. روز ۲۱ اسفند در تقویم رسمی ایران روز بزرگداشت نظامی گنجوی است.
زندگینامه
از زندگانی نظامی اطلاعات دقیق در دست نیست و دربارهٔ سال تولد و وفات او نقلهای تذکرهنویسان مختلف است. آنچه مسلم در شهر گنجه میزیست و در همین شهر وفات یافت است.وی خیلی زود یتیم شد و از ابتدا توسط دایی مادرش بزرگ شد و تحت حمایت وی تحصیل نمود. مادر او از اشراف کرد بوده و این بر پایهٔ یک بیت از دیباچهٔ لیلی و مجنون («گر مادر من رئیسهٔ کرد…») دانسته شدهاست. خودش نام و نسبش را در ابیاتش آورده، که بنابراین شعر، نام خودش الیاس و نام پدرش یوسف بن زکی بن مؤید بودهاست:
در خط نظامی ار نهی گام بینی عدد هزار و یک نام
والیاس که الف بری ز لامش هم با نود و نه است نامش
ز اینگونه هزار و یک حصارم با صد کم یک سلیح دارم
گر شد پدرم به سنت جد یوسف، پسر زکی مؤید
دربارهٔ زادگاه پدری او اختلاف نظر است. برخی از منابع او را از اهالی تفرش یا فراهان و برخی او را از طبقه دهقانان (ایرانیان) آران میدانند. در رابطه با پدر او، بهروز ثروتیان این بیت در لیلی و مجنون را شاهد میآورد («دهقان فصیح پارسیزاد - از حال عرب چنین کند یاد») و مینویسد: «دهقان فصیح پارسیزاد: نظامی گنجهای/عرب:مجنون و پدر او/یادداشت- سرآغاز بندهای لیلی و مجنون همه به توضیحی کنایی آراستهاست و شاعر به کنایه اشاره میکند که این بخش از خود اوست یا در داستان اصلی و به زبان عربی آمدهاست. بیت اول بند ۳۶ از اهمیت بهسزایی از نظر تاریخ تحقیق در زندگی و آثار نظامی برخوردار است و آن اینکه شاعر شغل و موقعیت اجتماعی خود را که «دهقان» بودهاست و همچنین نژاد او که خود را «پارسی زاده» مینامد، به تصریح بیان داشته و هیچگونه تردیدی در صحت بیت و مطلب نیست و با تحقیق دربارهٔ دهقانان قرن ششم در آذربایجان و بررسی «پارسی» که آیا نظر او «ایرانی» است یا زبان «پارسی» یا هر دو، گوشهای از حیات و موقعیت اجتماعی شاعر آشکار میگردد.
پدر نظامی (یوسف) به تصریح صریح خود او در «لیلی و مجنون»، پارسی بودهاست، چنانکه گوید: دهقان فصیح پارسی زاد /از حال عرب چنین کند یاد. دهقان به معنی یک ایرانی اصیل و مالک زمینهای کشاورزیست، چنانکه فردوسی گوید: از ایشان هر آن کس که دهگان بُدند/ ز تخم و نژاد بزرگان بُدند. این تعبیر دهگان، بعدها از باب اطلاق جزء به کلّ به همهٔ ایرانیان اطلاق شدهاست؛ در عین حال، واژهٔ دهقان به معنی «تاریخنگار» هم به کار رفتهاست، چنانکه تعبیر نظامی که دهقان را به صفت «فصیح» متصف میکند، به همین معنی اخیر است و باز در همین معنی فردوسی هم گفتهاست: ز دهقان کنون بشنو این داستان/ که برخواند از گفتهٔ باستان. یا: سراینده دهقان موبد نژاد/ از این داستانم چنین کرد یاد. پس نظامی که خود را «دهقان فصیح پارسی زاد»، معرفی میکند، باید هم ایرانی نژاده و اصیل، هم تاریخدان و سخنور و هم صاحب زمینهای کشاورزی باشد. نقش دهگانان در حفاظت از فرهنگ و تاریخ ایران در عصر اسلامی و نیز در گردآوری خراج و ایصال آن به دولت مرکزی، نیز قابل ذکر است. خلاصه آنکه خاندان نظامی در گنجه یک خاندان دهگان با آگاهی فرهنگی و تمکّن مادی بودهاند. یکی از قرائن این سوابق خانوادگی، آشنایی تاریخی ما با پدر نظامی «مؤید مطرزی» و عمو یا برادر یا عموزادهاش به نام قوامی مطرزی از پارسیگویان قصیده و غزل سرای آذربایجان است".
معرفی خیام.
عُمَر خَیّام نیشابوری (نام کامل: غیاثالدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خَیّام نیشابوری) (۴۴۰ – ۵۱۷ هجری قمری)که خیامی، خیام نیشابوری، عمر خیام و خیامی النّیسابوری هم نامیده شدهاست، همهچیزدان،فیلسوف، ریاضیدان، ستارهشناس و شاعر رباعیسرای ایرانی در دورهٔ سلجوقی بود. گرچه جایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی اوست و لقبش «حجّةالحق» بودهاست، ولی آوازهٔ وی مدیون رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. رباعیات خیام به بیشترِ زبانهای زنده دنیا برگردانده شدهاست. آوازهٔ وی در غرب بهطور مشخص بیشتر مدیون ترجمهٔ ادوارد فیتزجرالد از رباعیات او به زبان انگلیسی است.
یکی از برجستهترین کارهای وی را میتوان سر و سامان دادن و سرپرستی محاسبات گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظامالملک که در دورهٔ پادشاهی ملکشاه سلجوقی (۴۲۶–۴۹۰ هجری قمری) بود، دانست؛ محاسبات منسوب به خیام در این زمینه، هنوز معتبر است و دقتی به مراتب بالاتر از گاهشماری میلادی دارد. وی در ریاضیات، نجوم، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجهٔ سوم و مطالعاتش دربارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را بهعنوان ریاضیدانی برجسته در تاریخ علم ثبت کردهاست. نوپیدا کردن نظریهای دربارهٔ نسبتهای همارز با نظریهٔ اقلیدس نیز از مهمترین کارهای اوست.
شماری از تذکرهنویسان، خیام را شاگرد ابنسینا و شماری نیز او را شاگرد امام موفق نیشابوری خواندهاند. صحت این فرضیه که خیام شاگرد ابنسینا بودهاست، بسیار دور از ذهن مینماید؛ زیرا از دیدِ زمانی با هم تفاوت زیادی داشتهاند. خیام در جایی ابنسینا را استاد خود میداند، ولی این استادی ابنسینا جنبهٔ معنوی دارد.
منبعشناسی
منابع دست اول
در کتابهای کهنی که زندگی خیام و کارهای او را بیان کردهاند، اختلافهای بسیاری، بهویژه در تاریخ تولد و مرگ او وجود دارد. نخستین منبعی که بهطور گسترده خیام را معرفی کردهاست، چهار مقالهٔ نظامی عروضی، نوشتهشده نزدیک ۵۵۰ قمری است.دومین زندگینامهٔ خیام را ابوالحسن علی بیهقی، در ۵۵۶ قمری، در کتاب تتمهٔ صوان الحکمه یا تاریخ الحکما نوشتهاست. نظامی عروضی و ابوالحسن بیهقی، هردو هم دوره خیام بوده و او را از نزدیک دیدهاند.
دیگر متون کهنی که کم و بیش مطالبی دربارهٔ خیام و آثارش در آنها یافت میشود عبارتند از:
میزان الحکمه از عبدالرحمان خازنی (۵۱۵ قمری)
رسالهٔ الزاجر للصغار فی معارضة الکبار از زمخشری (۵۱۶ق)
خریدة القصر از عمادالدین کاتب اصفهانی (۵۷۱ق)
نزهة الروح از شهرزوری (۵۸۶ق)
مرصادالعباد از نجمالدین رازی (۶۱۹ق)
تاریخ الحکما از قفطی (۶۲۶ق)
الکامل فی التاریخ از ابن اثیر
شذرات الذهب از ابن العماد حنبلی،
آثار البلاد و اخبار العباد از قزوینی (۶۷۴ق)
بدیعالزمان فروزانفر رسالهٔ نحو القلوب قشیری (درگذشتهٔ ۴۶۵ قمری)، و رسالهٔ الزاجر للصغار زمخشری را کهنترین بن مایهها دربارهٔ خیام و زندگی او میداند.
پیشینهٔ پژوهشها درمورد شخصیت و شعر خیام در ایران
صادق هدایت نخستین کسی در ایران دانسته شدهاست که برای تشخیص رباعیات اصیل خیام دست به کاری پژوهشی زدهاست.هدایت دو اثر دربارهٔ خیام منتشر کردهاست: مقالهٔ «مقدمهای بر رباعیات خیام» در سال ۱۳۰۳ خورشیدی و کتاب ترانههای خیام در سال ۱۳۱۳ خورشیدی. تاکنون نوشتههای گوناگونی دربارهٔ این دو نوشته، و نقش هدایت در خیامشناسی پدید آمدهاست.
در سال ۱۳۲۱ خورشیدی محمدعلی فروغی و قاسم غنی کتاب رباعیات حکیم خیام نیشابوری را منتشر کردند که شامل پیش گفتاری نسبتاً طولانی است و در آن ۱۸۷ رباعی از میان رباعیات منسوب به خیام، اصیل تشخیص داده شدهاست. در این کتاب، دیدگاه کسانی که رباعیات خیام را دلیل کفر او دانستهاند نقد شده و بر دینداری و حیرت او در کار جهان و معمای هستی تأکید شدهاست. این رویکردهای فروغی و غنی در میان خیامپژوهان ایرانی جایگاه ویژهای یافت و پژوهشگرانی چون اسماعیل یکانی در عمر خیام نادرهٔ ایام (۱۳۴۲ خورشیدی)، علی دشتی در دمی با خیام (۱۳۴۴ خورشیدی)، محمدمهدی فولادوند در خیامشناسی (۱۳۴۷ خورشیدی)، جعفر آقایان چاووشی در سیری در افکار علمی و فلسفی حکیم عمر خیام نیشابوری (۱۳۵۸ خورشیدی)، علیرضا ذکاوتی قراگزلو در عمر خیام نیشابوری حکیم و شاعر (۱۳۷۷ خورشیدی) خیام را با همان رویکرد معرفی کردهاند.
برپایهٔ پژوهش حسنلی و حسامپور، از سال ۱۳۰۰ خورشیدی تا پایان سال ۱۳۸۰ خورشیدی ۴۲۵ مقاله دربارهٔ خیام در ایران منتشر شدهاست. از این شمار، بیشترین مقالهها دربارهٔ «زندگی، شخصیت و شعر خیام» بودهاست (۱۶۶ مقاله) و به موضوعهایی مانند «زیباییشناسی شعر» (۱ مقاله)، «نسخهشناسی» (۸ مقاله)، و «بررسی آثار کلامی و فلسفی خیام» (۱۸ مقاله) کمتر پرداخته شدهاست. در همان بازهٔ زمانی ۷۰ کتاب در پیوند با خیام در ایران منتشر شده بودهاست.
زندگی
عمر خیام در سدهٔ پنجم هجری قمری در نیشابور در قرون وسطی زاده شد. در آن زمان نیشابور مرکز اصلی دین زرتشت بود و به احتمال قریب پدر خیام یک زرتشتی بود که به اسلام روی آوردهبود. نام کامل وی در متون عربی ابوالفتح عمر بن ابراهیم الخیام است.در فارسی از او معمولاً به عنوان حکیم عمر خیام یاد میکنند. در زبان عربی، خیام بر وزن فعال است و به معنی خیمهدوز آن را میدانند؛ بههمین دلیل فرض شدهاست که اجداد وی حرفهٔ خیمهدوزی را دنبال میکردند. بیهقی که با وی آشنا بود، مینویسد: «او جوزا بود، خورشید و عطارد در معراج ….» محققان از این مورد برای تعیین تاریخ تولد عمر، ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ هجریقمری یا همان ۱۸ می ۱۰۴۸ میلادی استفاده کردند. فقه را در میانسالی در محضر امام موفق نیشابوری آموخت؛ حدیث، تفسیر، فلسفه، حکمت و ستارهشناسی را فرا گرفت. برخی نوشتهاند که او فلسفه را مستقیماً از زبان یونانی فرا گرفته بود.خیام شاگرد ریاضیدان زرتشتی، بهمنیار، بود.در نزدیک سال ۴۴۹ (هجری قمری) زیر پوشش و سرپرستی اهر، قاضیالقضات سمرقند، کتابی دربارهٔ معادلههای درجهٔ سوم به زبان عربی نوشت تحت نام رساله فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله و از آنجا که با خواجه نظامالملک طوسی رابطهای نیکو داشت، این کتاب را پس از نگارش به خواجه تقدیم کرد. پس از این دوران خیام به دعوت پادشاه جلالالدین ملکشاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک به اصفهان میرود تا سرپرستی رصدخانهٔ اصفهان را بهعهده گیرد. او هجده سال در آنجا مقیم میشود. به مدیریت او زیج ملکشاهی آماده میشود و در همین سالها (نزدیک ۴۵۸) طرح سر و سامان دادن گاهشمار را تنظیم میکند. خیام گاهشمار جلالی یا تقویم جلالی را دستهبندی کرد که به نام جلالالدین ملکشاه شهره است، ولی پس از مرگ ملکشاه این گاهشماری کاربستی نیافت. در این دوران خیام به عنوان ستارهشناس در دربار خدمت میکرد هرچند به ستارهشناسی باوری نداشت.در همین سالها (۴۵۶) خیام مهمترین و تأثیرگذارترین اثر ریاضی خود را با نام رساله فی شرح ما اشکل من مصادرات اقلیدس را مینویسد و در آن خطوط موازی و نظریهٔ نسبتها را شرح میدهد. همچنین گفته میشود که خیام هنگامی که سلطان سنجر، پسر ملکشاه در کودکی به آبله گرفتار بوده وی را درمان نمودهاست. پس از درگذشت ملکشاه و کشته شدن نظامالملک، خیام مورد بیمهری قرار گرفت و کمک مالی به رصدخانه (زیج) قطع شد. بعد از سال ۴۷۹ خیام اصفهان را به قصد اقامت در مرو که به عنوان پایتخت جدید سلجوقیان انتخاب شده بود، ترک کرد. احتمالاً رسالههای میزان الحکم و قسطاس المستقیم را در آنجا نوشت. رسالهٔ مشکلات الحساب (مسائلی در حساب) نیز احتمالاً در همین سالها نوشته شدهاست. غلامحسین مراقبی گفتهاست که خیام در زندگی زن نگرفت و همسر برنگزید.[۵۵]
باغی در شهر نیشابور که مجتمع آرامگاه خیام و موزه خیام در آن قرار دارد.
باغی در شهر نیشابور که آرامگاه خیام در آن قرار دارد. این آرامگاه توسط هوشنگ سیحون، معمار ایرانی، طراحی شد و در فروردین ۱۳۴۲ شمسی افتتاح شد.
مرگ خیام را میان سالهای ۵۱۷–۵۲۰ هجری قمری میدانند که در نیشابور رخ داد. گروهی از تذکرهنویسان نیز مرگ او را سال ۵۱۶ نوشتهاند، ولی پس از بررسیهای لازم مشخص گردیده که تاریخ مرگ وی سال ۵۱۷ هجری قمری بودهاست. آرامگاه وی هماکنون در شهر نیشابور، در باغی که آرامگاه امامزاده محروق در آن واقع میباشد، قرار گرفتهاست.
شرایط دوران خیام
در زمان خیام فرقههای گوناگون سنی و شیعه، اشعری و معتزلی سرگرم بحثها و مجادلات اصولی و کلامی بودند. قشرهای مختلف فیلسوفان را پیوسته به کفر متهم میکردند. تعصب، بر فضای جامعه چنگ انداخته بود و کسی جرئت ابراز دیدگاهٔ خود را نداشت - حتی امام محمد غزالی نیز از اتهام کفر در امان نماند. اگر به سیاستنامهٔ خواجه نظامالملک بنگریم، این اوضاع کاملاً بر ما روشن خواهد بود. در آنجا، خواجه نظامالملک همهٔ باورمندان به مذهبی خلاف مذهب خود را به شدت میکوبد و همه را منحرف از راه حق و ملعون میداند. در زمینههای سیاسی نیز رخدادهای مهمی در دوره خیام رخ داد:
سقوط دولت آل بویه
قیام دولتِ سلجوقی
جنگهای صلیبی
ظهور باطنیان
معرفی حافظ.
خواجه شمسُالدّینْ محمّدِ بن بهاءُالدّینْ محمّدْ حافظِ شیرازی (۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری) مشهور به لِسانُالْغِیْب، تَرجُمانُ الْاَسرار، لِسانُالْعُرَفا و ناظِمُالاُولیاء، متخلص به حافظ، شاعر فارسیگوی ایرانی بود. بیشتر شعرهای او غزل است. مشهور است که حافظ به شیوهٔ سخنپردازی خواجوی کرمانی گرویده و همانندیِ سخنش با شعرِ خواجو مشهور است. حافظ را از مهمترین اثرگذاران بر شاعرانِ فارسیزبانِ پس از خود میشناسند. در سدههای هجدهم و نوزدهم میلادی اشعار او را به زبانهای اروپایی نیز ترجمه کردند و نامش به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هر سال در ۲۰ مهر مراسم بزرگداشت حافظ در آرامگاهش در شیراز با حضور پژوهشگرانی از اقصی نقاط دنیا برگزار میگردد. در تقویم رسمی ایران ۲۰ مهر را روز بزرگداشت حافظ نامیدهاند.
مشهور است که حافظ در سالهای نوجوانی و آغاز جوانی شاگرد نانوا بوده و از نسخههای خطّی نیز رونوشت برمیداشتهاست. آگاهیها دربارهٔ تحصیل و تدریس حافظ فقط از اشارههای خودش در شعرها و نیز مقدّمهای است که محمّد گلندام در نهایت اختصار نگاشتهاست. حافظ در اشعار خویش به حضورش در مدرسه، چهل سال تحصیل علم و فضل، درس صبحگاهی و حفظ قرآن برپایهٔ قرائتهای گوناگون اشاره کردهاست. آوازهٔ حافظ سبب شده بود که حاکمان سرزمینهای دور و نزدیک او را فراخوانند. او در طول زندگی با بسیاری از سلاطین و بزرگان تعامل داشت و با اهل علم و ادب و شعر هم همنشینی میکرد و از احوال صوفیان و درویشان زمانش هم باخبر بود؛ امّا خودش هرگز در هیچیک از این گروهها قرار نگرفت. حافظ هیچ گناهی را سنگینتر از مردمفریبی و ریاکاری نمیدانست و همواره به اهل تظاهر در اشعارش میتاخت. مکتب حافظ رندی است و رند و رندی اساسیترین اصطلاح در شعر و جهانبینی حافظ است؛ از اینرو، شناخت رندیْ شناخت جهانبینی و اندیشه و هنر حافظ را نتیجه میدهد. رندی، در نگاه حافظ، نظامی روشنفکرانه و فلسفی است؛ و رند متفکّرِ روشنفکر. بیش از هر شخصیت دیگری که در دیوان دیده میشود رند است که حامل پیام حافظ است. بیشترِ صاحبنظران بر آنند که حافظ غزل فارسی را به اوجی رساند که دیگر هرگز تکرار نشد. شعر حافظ دارای سه فضای عاشقانه و عارفانه و مدحی است. حافظ پژوهان برجستهترین ویژگی سبکی غزل او را «پریشانی» دانستهاند؛ یعنی استقلال و عدم ارتباط ابیات: هر بیت موضوعی علیحدّه مطرح میکند. حافظ با دگرگونیهای پیدرپی در صور خیال و بنمایهها سبب میشود خیال شود که موضوع شعر پیوسته تغییر میکند، درحالیکه شاید چنین نباشد. از اینرو، برای تحلیل درست غزل حافظ باید مرز ظریف میان موضوع بیانشده و روشهای گوناگونِ بیان آن موضوع را در نظر داشت.
در اثرپذیری حافظ از قرآن تردیدی نیست. انقلابِ حافظ در غزل، که همانا سرودنِ ابیاتِ معناً مستقل باشد، تحتِ تأثیرِ سبکِ قرآن بودهاست. در عین حال، حافظ فرهنگ باستانی و فرهنگ اسلامی ایران را با دین، کلام، فلسفه و عرفان پیوند داد و در شعرش متبلور ساخت. او عناصر جهانبینی رندانهاش را وامدارِ فردوسی، خیام، سنایی، عراقی، عطار و مولوی است. بهگزارش خرمشاهی، حافظ از ۲۵ شاعر اثر پذیرفتهاست. این اثرپذیریها هم جنبههای لفظی و هم جنبههای محتوایی داشتهاست. سبک بنیانگذاردهٔ حافظ، هم در مضمون و هم در محتوا، افزون بر شاعران روزگاران پس از او، بر شاعران دوران خودش نیز اثر گذاشت. آوازهٔ شعر حافظ در زمان زندگیاش، به سرزمینهای دیگر مانند: شبهقارهٔ هند رسید و شاعران آن سرزمینها کوشیدند تا ویژگیهای شعر حافظ را به کار برند و مانند حافظ مضامین عاشقانه و عارفانه را بههم بپیوندند و از صنایع ادبی بهروش حافظ بهره گیرند. در حوزهٔ زبان عربی، پس از خیام، حافظ بیشترین اثر را داشتهاست.
زمینهٔ تاریخی
آرامگاه حافظ در شیراز
هجومِ همهجانبهٔ مغول به ایران بهرهبریِ چنگیز، از سال ۶۱۶ ه. ق، با تصرفِ فاراب شروع شد. حملاتِ مغول، درهمشکننده و همراه با شدّتِ عمل بود؛ آنچنانکه رُعب و وحشت، سراسر مناطقِ تحت حمله از جمله خراسان و فرارود را فراگرفت و موجِ فرارِ مردمِ این نواحی به مناطقِ امنتر مانند کرمان، فارس و عراق شروع شد. اتابکان فارس یا سَلْغُریان که در مصالحه با خوارَزمشاهیان، حکومتِ فارس را در دست داشتند، با اوگْتایْ و پس از آن با هُلاکو از درِ صلح درآمدند و اینچنین، سرزمینِ فارس از تاختوتازِ حملهٔ مغول در امان ماند.در دورهٔ سلغریان، شیراز دیگربار پایتختِ ایالتی شد و آبادانیِ بسیار در آنجا صورت گرفت. پس از دورهای از دشمنیِ ویرانگر میانِ سلسلهها و قحطی در اواخر سدهٔ ششم ه. ق، اتابک سَعد بن زَنگی، پنجمین حاکمِ سلغریان فارس، با حکومتی عادلانه، مالیاتهای پایین و حمایت از هنر و کشاورزی، برخی موفقیتها بهدستآورد. بدین ترتیب، شیراز مرکزِ ادبی و علمیِ روزگارِ مغول شد.
در سدههای هفتم و هشتم ه. ق، بهدنبال حملهٔ مغول و درگیریهای ایلخانان، آل مظفر و تیموریان، سرزمین ایران شاهد دگرگونیهایی در زمینهٔ نظام اجتماعی و فرهنگی بود. عدم ثبات و بیخاستگاهْ بودنِ حکومتها، سبب فشارِ حکومتی بر مردم میشد. در آشوب و آشفتگی، حکومتی به قدرت میرسید و چندی با روش و هنجار و سیاستِ اجتماعی و فرهنگیِ ویژهٔ خود حُکم میراند و سپس جای به دیگری میداد. این جابهجاییها قهراً بر روشِ اندیشه و الگوی رفتاریِ طبقات اجتماعیِ سرزمین فارس و رسوم و سنتهای مردمانش اثر منفی میگذاشت و معیارها و ارزشهای اخلاقیِ جامعه را متزلزل میکرد. پس از مرگ ابوسعید بهادرخان، آخرین پادشاه ایلخانی در سال ۷۳۶ ه. ق، سرزمینهای تحتِ حکومتِ ایلخانان تجزیه شد و در گوشه و کنار گروهی از سردارانِ قدرتمندِ ابوسعید، دعویِ استقلال کردند و اینچنین، حکومتهای محلی و منطقهای متعددی سر برآوردند. از میان داعیان حکومت در این روزگار، آل اینجو پس از مرگِ ابوسعید جایگاهی یافتند. در میان افرادِ این خاندان، شیخ ابواسحاق، حاکمی اهل ادب و شعر بود و نویسندگان و شعرا بر درگاهش گرد آمدند. در مقابل، مظفریان و بهویژه مبارزالدین به ادب و علم توجه ویژهای ننمودند. آل جلایر نیز به شعر و ادب توجه داشتند و شاعران را مورد تشویق قرار میدادند. سلطان اُوِیْس به شاگردیْ نزد سلمان ساوجی بود و عبید و محمد عصار و شرفالدین رامی و حافظ نیز با این خاندان ارتباط داشتند.
پایان کارِ آل اینجو بهدست آل مظفر و مرگِ شیخ ابواسحاق، سبب اندوه نویسندگان و شاعرانی چون عبید زاکانی و حافظ شد. عبید برای وی مرثیهای سرود و حافظ در سرودههایش از روزگار پرشور و نشاط شیخ ابواسحاق میگفت. اما پس از سقوط اینجویان و روی کار آمدنِ مبارزالدین محمد از آل مظفر، دورانِ خوشِ شیراز و شاعرانش پایان یافت و مُحتَسِبان بر اوضاع اجتماعی و مردمی شهر تسلط یافتند. این وضع دوامی نیافت و سرانجام شاه شجاع، فرزند مبارزالدین، بر پدر شورید و او را دستگیر ساخت و به زندان انداخت. روزگارِ طولانیِ حکومت شاه شجاع، با آزادی و تساهل و تسامح گذشت، اما بااینحال نگرانی از عدم ثبات جریان داشت. این نگرانی بهخاطر درگیریهای شاه شجاع با برادرانش بود که سبب شد برای مدت سه سال حکومتِ شیراز از دست شاه شجاع بیرون شود. پایان کار مظفریان با یورشِ تیمور رقم خورد که ایران را تحت سیطرهٔ خویش درآورد.
زبان و ادب فارسی در روزگار حافظ
بهاءالدین خرمشاهی در ایرانیکا میگوید با آنکه بیثباتیهای مداومِ این روزگار، باعثِ ویرانیِ اجتماعی و عدمِ اطمینانِ سیاسی شده بود، اما درعینحال عصری از دستاوردهای بزرگ فرهنگی و ادبی و آفرینش شاهکارهایی در رشتههای مختلف بود، که نمونهاش نهتنها در شُکوهِ شعر حافظ بلکه در تفسیر تاریخی نویسندهٔ معاصرش، ابن خلدون و مقدمهٔ معروف کتاب اَلْعِبَر نیز دیده میشود.
آنهماری شیمل میگوید حدود سال ۷۵۰ ه.ق در شیراز و دیگر شهرهای ایران شاعران کمشمار نبودند و بهباور ادوارد بِراوْن، سدهٔ هشتم ه. ق، پربارترینِ روزگارِ ادبیِ ایران بوده که تحت حمایتِ شماری از حکومتهای کوچک قرار داشته که سعی در رقابت برای پشتیبانی از شاعران و نویسندگان داشتند. سلمان ساوجی، شاعرِ ستایندهٔ جلایریان در بغداد و تبریز، به مهارت در کاربرد ایهام در قصیدههای مصنوع شهرت داشت. کمالالدین خواجوی کرمانی که در شیراز اقامت گزیده بود، در همانجا درگذشت. شباهت میان شعر او و حافظ مورد توجه است. افزون بر دیوان غزلیاتش، خمسهای با درونمایهٔ عرفانی دارد و یکی از آنها، همای و همایون است. کمال خُجَندی مُفَسِّرِ نظریهٔ وحدت وجود بود و ظاهراً با حافظ مراوده داشت. حتی در شیراز شعر عمادالدین فقیه کرمانی مطرح بود. او بزرگترین مدحکنندهٔ مظفریان و نویسندهای غنایی و سرایندهٔ پنج مثنوی عرفانی بود. ظاهراً میان او و حافظ ارتباطی نبودهاست. او ادامه میدهد در روزگار حافظ، دورهٔ زُهدِ ابن خفیف، تجربههای عرفانی روزبِهان بَقْلی و دوران سعدی پایان یافته و روش مذهبیِ متکلم اَشعَری، عَضُدُالدّین ایجی رخ نموده بود. اثر او بهنام مَواقف، از کتابهای مرجع و معیار شد و متکلمانِ پس از او، بر آن شرحهایی نوشتند.
بهگفتهٔ ذبیحالله صفا، روش استادان قدیم شعر فارسی در سدههای هفتم و هشتم ه. ق، هنوز کنار گذاشته نشده بود و با آنکه حکومتهای بزرگ خوارزمشاهیان و غوریان سقوط کرده بودند، اما اثری بزرگ در شعر درباری ایران نگذاشت و افزون بر اینها، حکومتهای کوچک نیز خود را پشتیبان علم و فرهنگ و هنر نگاه میداشتند. بااینهمه، بهخاطر غیرفارسیزبان بودنِ حکومت اصلی و مرکزی ایران، تا اندازهای رویکردِ درباری شعرِ فارسی رنگ باخت و ادب فارسی بیشتر دارای بُعدی عمومی شد. با کمرنگ شدن شعر درباری، شعر ذوقی و عارفانه رواج بیشتری پیدا کرد. صفا در ادامه میگوید اما با وجود این رنگ باختن شعر درباری، قصیده و شعرِ مدحگونه از بین نرفت و در این دوران، شاعران قصیدهسرایِ مدحگویی چون اَثیرُالدّین اومانی، بَدرِ جاجَرمی، مَجد هَمگَر، رُکنِ صایِن، ابن یمین، سلمان ساوُجی و برخی دیگر سربرآوردند و البته کسانی چون سِیفُالدّین فَرْغانی با وجود مهارت در قصیده، زبان به مدح نگشودند. از سوی دیگر، با افول قصیده در سدههای هفتم و هشتم ه. ق، غزل راهِ اوج میپیمود و در اواخر سدهٔ ششم ه.ق با آنکه قصیده همچنان در کانون توجه بود، اما در کمتر دیوانی از آن دوران میتوان ردِّ پایی از غزل مشاهده نکرد. در آغاز سدهٔ هفتم ه. ق، دو نوع غزل عاشقانه و غزل عارفانه دیده میشود که اگرچه غزل عارفانه هنوز زیر سایهٔ غزل عاشقانه بود، اما نشان از آیندهای مستقل داشت. در آغاز سدهٔ هفتم و در غزلهای کمالالدین اسماعیل این پیوند کمابیش دیده میشود و غزلِ عارفانهٔ این دوران در شعر عطار بهکمال رخ مینماید. پس از آن در غزل سعدی، غزل عاشقانه به نهایت کمال خویش رسید و همزمان نیز غزل عارفانه بهدنبال شیوهٔ عطار رشد یافت و در شعر شاعرانی چون فخرالدین عراقی و مولوی به اوج خود رسید. سیف فرغانی نیز در این دوران غزلهایی عارفانه سرود که برخی در پاسخ غزلهای شاعر همروزگارش، سعدی است. با آنکه در بیشتر سدهٔ هفتم ه. ق، روند غزل عاشقانه و عارفانه جدا میکرد، اما اثری که شاعرانِ بزرگِ غزلسرای سدهٔ هفتم ه.ق مانند سعدی، مولوی و عراقی بر غزل گذاشتند، سبب درهمآمیختن دو غزل عاشقانه و عارفانه شد و روشی تازه در غزل پدیدار شد. در این روش، میان اندیشهٔ عارفانه و حکمت و وَعظ با زبانِ لطیفِ شعرِ تغزلی و دقت شاعرانش در بهکاربردن الفاظ مناسب پیوند برقرار شد و مجالی را فراهم کرد تا با بهره از تعبیرات و ترکیبات عاشقانهٔ پیشین، اندیشههای متعالیِ خویش را بیان کنند و این پیوند در غزل شاعرانی چون خسرو دهلوی، اوحَدی، خواجو، عماد، کمال خجندی، سیف فرغانی و حافظ نمود یافت و البته در شعر حافظ به اوج کمال خویش رسید.