دانلود و خرید کتاب حکایت دولت فرزانگی :: حکیم

حکیم

فروش انواع محصولات دیجیتالی

فروش انوع محصولات دیجیتالی وفایلی

منوی بلاگ
طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

کتاب الفبای موفقیت اثر باب پراکتور

رمان اِما اثر جین آستین

کتاب انگشت اتهام اثر آگاتا کریستی

دانلود و معرفی کتاب دیوان شمس تبریزی اثر مولاتا جلال الدین محمد بلخی

دانلود و معرفی کتاب کوری اثر ژوزه ساراماگو

دانلود و خرید کتاب قدرت مثبت اندیشی اثر نورمن وینست پیل

کتاب سفر روح اثر مایکل نیوتن

دانلود و خرید کتاب شکست عادت های کهنه

معرفی کتاب نظریه انتخاب

دانلود و معرفی کتاب نظریه انتخاب

کتاب فروش موفق اثر برایان تریسی

دانلود و خرید کتاب فروش موفق اثر برایان تریسی

خرید کتاب فروش موفق اثر برایان تریسی

کتاب 17 قانون موفقیت

معرفی و دانلود کتاب 17 قانون موفقیت

دانلود کتاب 17 قانون موفقیت

کتاب و کسی نماند جز ما

دانلود و خرید کتاب و کسی نماند جز ما

خرید کتاب و کسی نماند جز ما

کتاب پس از تو اثر جوجومویز

معرفی کتاب پس از تو اثر جوجومویز

دانلود و معرفی کتاب پس از تو اثر جوجومویز

کتاب باز هم من از جوجو مویز

دانلود و خرید کتاب باز هم من از جوجو مویز

خرید کتاب باز هم من از جوجو مویز

کتاب مرداب روح

معرفی و دانلود کتاب مرداب روح

دانلود کتاب مرداب روح

کتاب موزه بی گناهی

دانلود و خرید کتاب موزه بی گناهی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانلود و خرید کتاب حکایت دولت فرزانگی» ثبت شده است

                                       (دانلود)15000هزارتومان

معرفی کتاب حکایت دولت و فرزانگی


کتاب حکایت دولت و فرزانگی نوشته مارک فیشر، رموز ذهن ناهشیار را به لطیف‌ترین شکل ممکن در قالب داستان بیان می‌کند و بیانگر این حقیقت است که توانگری و وفور مالی و یک زندگی سرشار از توفیق هدف‌هایی هستند که اگر اصول کامیابی را در یابیم و به کار ببندیم، همۀ ما می‌توانیم به آن‌ها برسیم.

حتما تا به حال به فکر پولدار شدن و راه‌های رسیدن به آن افتاده‌اید. این کتاب نیز دارای متن و هدف یکسان و هدف نفر اول موجود در داستان پولدار شدن و مشهور شدن است. مارک فیشر (Mark Fisher) کتاب حکایت دولت و فرزانگی (a tale of wisdom and wealth) را در پانزده حکایت نوشته است. «حکایت زندانی شدن جوان»، «حکایت آموزش تمرکز روی اهداف»، «حکایت آموزش خوشبختی و نشاط به جوان»، برخی از حکایت‌های این کتاب هستند.

کسانی که زمان را از دست می‌دهند، به این امید که روزی شرایط خوبی در سر راه آن‌ها قرار بگیرد، هیچ وقت هیچ چیز را به دست نمی‌آورند. همین حالا بهترین زمان برای انجام کارهاست. این کتاب برای بارها خواندن و مطالعۀ دقیق و به کار بستن است. کتابی ارزشمند که از بسیاری جهات می‌تواند شما را دولتمند کند و بعضی از این جهات بسیار رضایت‌بخش‌تر و با ارزش‌تر از ثروت مادی است.

در بخشی از کتاب حکایت دولت و فرزانگی می‌خوانید:

پس از گذشت مدت زمانی بالاخره جوان در اتاقش تنها ماند. اتاق به قدری مجلل بود که او نتوانست همه جای آن را وارسی کند. به سمت تنها پنجره اتاق رفت که رو به باغ و در ارتفاع زیادی نسبت به زمین قرار داشت. مکانی که برای اولین بار مرد ثروتمند را در حال مراقبت از گل سرخ‌هایش دیده بود، از پنجره دیده می‌شد. شب فرا رسید و قرص کامل ماه، نور خود را بر همه جا و همه چیز افکنده بود. جوان سرشار از اشتیاق و انتظار بود. او بالاخره رموز ثروتمندی و خوشبختی را که سال‌ها از آن‌ها دور مانده بود، در اختیار داشت. به آرامی در پاکت را گشود و نامه را باز کرد. اما صفحۀ کاغذ همچنان سفید و خالی بود. کاغذ را برگرداند. حتی کوچک‌ترین خطی در هیچ روی کاغذ دیده نمی‌شد. احساس می‌کرد، چه قدر نادان بوده که اجازه داده پیرمردی او را فریب دهد و چه قدر نادان بوده که در ازای چیزی که وجود خارجی نداشته است، چکی با مبلغی تصور نکردنی به پیرمرد داده است. مرد ثروتمند ظاهرا قابل اطمینان به نظر می‌رسید و جوان کم کم به او دلبستگی پیدا کرده بود.

جوان به این فکر فرو رفت که باید بیشتر از این‌ها دقت به خرج دهد و کم کم فکر کرد که شاید افراد درستکار و شریف هرگز ثروتمند نمی‌شوند و یا شاید او هیچ استعدادی در کسب و کار ندارد و به همین دلیل هم باید همیشه تهی‌دست باقی بماند. حس اعتراض و انتقام سراپای وجودش را فراگرفته بود. کاغذ را به سمتی پرتاپ کرد. چه کاری می‌توانست انجام دهد؟ او خود را در دامی انداخته بود که برای رهایی از آن تنها یک چاره داشت، او می‌بایست با سرعت هر چه تمام‌تر، آن جا را ترک کند. کسی چه می‌داند؟ شاید زندگیش در خطر باشد، او نمی‌بایست شب را در آن مکان سپری کند. بهترین کاری که می‌توانست انجام دهد این بود که بی‌ سر و صدا از آن جا فرار کند. آرام و نوک پا به سمت در رفت و خیلی آهسته دستگیره در را چرخاند، اما در از بیرون قفل شده بود. تنها راه خروجی که باقیمانده بود، پنجره بود که آن هم خیلی از زمین فاصله داشت.

اگر می‌خواست از پنجره بیرون بپرد، حتما گردنش می‌شکست. تنها کاری که می‌توانست انجام دهد این بود که پیشخدمت را صدا کند. بنابراین، زنگ را کشید و منتظر ماند. اما هیچ کس نیامد. او دوباره زنگ زد، هیچ اتفاقی نیفتاد. شاید زنگ خراب بود و کار نمی‌کرد. جوان روی تخت دراز کشید. وقایعی که در طول روز اتفاق افتاده بود، به سرعت از جلوی چشمانش گذشتند. احساس پوچی، سراپای وجودش را فرا گرفته بود و اجازه نمی‌داد حتی به مبارزه و انتقام فکر کند. ورق کاغذ سفیدی که آن را در ازای بیست و پنج هزار دلار خریده بود، در مقابلش می‌چرخید. گویا سعی داشت جوان را مسخره کند. بالاخره جوان خوابش برد. در خواب آدم غریبه‌ای را دید که مرتبا از او می‌خواست سند بسیار مهمی را که گویا همۀ زندگیش وابسته به آن بود، امضا کند. جوان در خواب به شدت مخالفت می‌کرد. گویا اشتباهی پیش آمده بود، سند کاملا خالی بود.

 

                      

                          (لینک حمایت مالی به وبلاگ)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۰۲ ، ۰۹:۰۹
عرفان طاهری