حکیم

حکیم

فروش انواع محصولات دیجیتالی

فروش انوع محصولات دیجیتالی وفایلی

منوی بلاگ
طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

کتاب الفبای موفقیت اثر باب پراکتور

رمان اِما اثر جین آستین

کتاب انگشت اتهام اثر آگاتا کریستی

دانلود و معرفی کتاب دیوان شمس تبریزی اثر مولاتا جلال الدین محمد بلخی

دانلود و معرفی کتاب کوری اثر ژوزه ساراماگو

دانلود و خرید کتاب قدرت مثبت اندیشی اثر نورمن وینست پیل

کتاب سفر روح اثر مایکل نیوتن

دانلود و خرید کتاب شکست عادت های کهنه

معرفی کتاب نظریه انتخاب

دانلود و معرفی کتاب نظریه انتخاب

کتاب فروش موفق اثر برایان تریسی

دانلود و خرید کتاب فروش موفق اثر برایان تریسی

خرید کتاب فروش موفق اثر برایان تریسی

کتاب 17 قانون موفقیت

معرفی و دانلود کتاب 17 قانون موفقیت

دانلود کتاب 17 قانون موفقیت

کتاب و کسی نماند جز ما

دانلود و خرید کتاب و کسی نماند جز ما

خرید کتاب و کسی نماند جز ما

کتاب پس از تو اثر جوجومویز

معرفی کتاب پس از تو اثر جوجومویز

دانلود و معرفی کتاب پس از تو اثر جوجومویز

کتاب باز هم من از جوجو مویز

دانلود و خرید کتاب باز هم من از جوجو مویز

خرید کتاب باز هم من از جوجو مویز

کتاب مرداب روح

معرفی و دانلود کتاب مرداب روح

دانلود کتاب مرداب روح

کتاب موزه بی گناهی

دانلود و خرید کتاب موزه بی گناهی

                                     (دانلود)36000هزارتومان 

معرفی کتاب و کسی نماند جز ما


کتاب و کسی نماند جز ما نوشتهٔ کالین هوور و ترجمهٔ ساناز کریمی است و نشر میلکان آن را منتشر کرده است. این رمان با بیان شجاعانه و دلخراش خود، پنجه‌هایش را در شما فرو می‌کند و تا مدت‌ها پس از اتمام آن را رها نمی‌کند.

درباره کتاب و کسی نماند جز ما
و کسی نماند جز ما نوشتهٔ کالین هووِر (۱۹۷۹)، یکی از جدیدترین رمان‌های این نویسندهٔ موفق آمریکایی است.

لیلی، قهرمان این داستان، برای رسیدن به خواسته‌هایش همیشه تلاش فراوان کرده و موانعْ هیچگاه او را در رسیدن به خواسته‌هایش متوقف نکرده است. او از شهر کوچکی که در آن به دنیا آمده بود، خارج شده و از کالج فارغ‌التحصیل شده بود. به بوستون نقل مکان کرد و تجارت خود را راه‌اندازی کرد. سپس با جراح مغز و اعصابی به نام رایل کینکید آشنا می‌شود. گویی همه چیز در زندگی لیلی خیلی خوب به نظر می‌رسد.

رایل قاطع، سرسخت و کمی متکبر است. او همچنین کمی حساس است؛ اما برای لیلی انعطاف نشان می‌دهد. لیلی نمی‌تواند او را از سرش بیرون کند. اما بیزاری کامل رایل از روابط، آزاردهنده است. 

اما حضور شخص دیگری به نام اطلس، باعث می‌‌شود اتفاقات دیگری در این داستان بیفتد و این رابطه را به جای دیگری سوق دهد. هنگامی که اطلس دوباره ظاهر می‌شود، هر آنچه لیلی با رایل ساخته است، در معرض تهدید قرار می‌گیرد.

خواندن  کتاب و کسی نماند جز ما را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم
این کتاب را به دوستداران رمان‌های عاشقانه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب و کسی نماند جز ما
از اون روز صبح که رایل از آپارتمانم رفت پنجاه‌وسه روز می‌گذره. یعنی پنجاه‌وسه روز می‌شه که خبری ازش نیس.

ولی مهم نیس؛ چون همون‌طور که خودمو برای این لحظه آماده کرده بودم، این پنجاه‌و‌سه روز درگیرتر از اونی بودم که زیاد بهش فکر کنم.

الیسا می‌گه: «آماده‌ای؟»

سرمو تکون می‌دم و اون نوشته رو برمی‌گردونه به‌سمت "باز است" و جفت‌مون مثل بچه‌کوچولوها همدیگرو بغل می‌کنیم و جیغ می‌کشیم.

می‌دوییم پشت کانتر و منتظر اولین مشتری می‌ایستیم. یه افتتاحیه‌ی بی‌سروصداس، هنوز بازاریابی نکردیم؛ ولی فقط می‌خوایم مطمئن شیم، قبل از افتتاحیه‌ی اصلی‌مون مشکلی نباشه.

الیسا پشتکارمونو تحسین می‌کنه. می‌گه: «این‌جا واقعاً زیباس.» پر از غرور، دوروبرمون رو نگاه می‌کنم. شکی نیست که می‌خوام موفق شم؛ ولی تو این مقطع حتا مطمئن نیستم که این مهم هست یا نه. من یه آرزو داشتم و پدر خودمو درآوردم تا بهش رنگ واقعیت بزنم. از امروز به بعد هر اتفاقی بیفته شرایط بهتر می‌شه.

می‌گم: «این‌جا چه عطری داره. این بو رو دوست دارم.»

نمی‌دونم امروز برامون مشتری می‌آد یا نه، ولی جفت‌مون داریم طوری رفتار می‌کنیم، انگار الان بهترین موقعیتیه که برامون پیش اومده. برای همین فکر نمی‌کنم اومدن مشتری مهم باشه. به‌علاوه بالاخره امروز مارشال می‌آد و مادرم هم بعد از کارش می‌آد. این می‌شه دو تا مشتری قطعی. خیلی هم زیاده.

وقتی در ورودی کم‌کم باز می‌شه، الیسا بازوی منو فشار می‌ده. یهو ترس برم می‌داره. اگه مشکلی پیش بیاد چی؟

و بعد واقعاً از ترس، هول می‌کنم؛ چون یه مشکل پیش اومد. مشکل بزرگ. اولین مشتری من کسی نیست جز رایل کینکید.

وقتی در پشت سرش بسته می‌شه، با تحسین به اطرافش نگاه می‌کنه. برمی‌گرده، می‌گه: «چی؟»

به من و الیسا نگاه می‌کنه. «چطوری می‌شه...؟ این باورنکردنیه. حتا شبیه اون ساختمون قبلی نیست!»

خیلی‌خب، شاید ناراحت نیستم از این‌که اولین مشتری‌م اونه.

درواقع چند دقیقه طول می‌کشه تا خودشو به کانتر برسونه؛ چون نمی‌تونه به وسایل دست نزنه و نگاه‌شون نکنه. وقتی بالاخره می‌رسه به ما، الیسا می‌دوئه اون‌طرف کانتر و بغلش می‌کنه. می‌گه: «قشنگ نیس؟»

با دست به من اشاره می‌کنه. «ایده‌ی خودش بود. همه‌ش. من فقط تو تمیزکاری کمکش کردم.»

رایل می‌خنده. «سخته باور کنم مهارت‌های پینترستی تو هیچ نقشی نداشتن.»

سر تکون می‌دم. «شکسته‌نفسی می‌کنه. مهارت‌های اون نصف این خیال رو به واقعیت تبدیل کرد.»

رایل به من لبخند می‌زنه و این مثل یه خنجر تو سینه‌م فرو می‌ره؛ چون می‌گم آخ.

دستاشو می‌کوبه روی کانتر و می‌گه: «اولین مشتری رسمی‌تون منم؟»

الیسا یکی از برگه‌های تبلیغات رو می‌ده دستش. «برای این‌که مشتری به حساب بیای باید واقعاً یه چیزی بخری.»

رایل به اول تا آخر تبلیغ یه نگاه می‌ندازه و می‌ذاردش رو کانتر. می‌ره سمت یکی از کارها و یه گلدون پر از گُلای لی‌لی بنفش رو برمی‌داره. می‌ذاره رو کانتر. می‌گه: «اینا رو می‌خوام.»

لبخند می‌زنم. از خودم می‌پرسم یعنی می‌دونه گلای لی‌لی رو انتخاب کرده. یه‌جورایی کنایه‌آمیزه.

الیسا می‌گه: «می‌خوای اونا رو جایی تحویل بدیم؟»

«شما دو تا تحویل هم می‌دین؟»

جواب می‌دم: «من و الیسا، نه. یه راننده برای تحویل داریم. فکر نمی‌کردیم واقعاً امروز بهش نیاز داشته ‌باشیم.»

الیسا می‌پرسه: «واقعاً داری اینا رو برای یه دختر می‌خری؟» فقط داره مثل هر خواهری تو زندگی عشقی برادرش سرک می‌کشه؛ ولی به خودم می‌آم، می‌بینم به الیسا نزدیک می‌شم که جواب رایل رو بهتر بشنوم.

می‌گه: «بله.»

نگاهش می‌افته به من و ادامه می‌ده: «هر چند خیلی بهش فکر نمی‌کنم. به‌ندرت پیش می‌آد.»

الیسا یه کارت برمی‌داره و می‌ذاره جلوی رایل. می‌گه: «طفلک دختره. تو چه آدم مزخرفی هستی.»

انگشتاشو می‌زنه روی کارت. «پیغامتو روی کارت و آدرسی رو که می‌خوای بهش فرستاده بشن، پشتش بنویس.»

وقتی کارت رو برمی‌گردونه و دو طرفش می‌نویسه نگاهش می‌کنم. می‌دونم حق ندارم؛ ولی دارم از حسادت می‌میرم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۰۲ ، ۱۵:۲۵
عرفان طاهری

                                        (دانلود)40/000هزارتومان

معرفی کتاب پس از تو


کتاب پس از تو در ادامه رمان پرفروش من پیش از تو توسط جوجو مویز نوشته شده و به همان اندازه مورد توجه مخاطبان قرار گرفته است.

کتاب پس از تو (After you) هم با یک حادثه شروع می شود. حادثه ای که داستان کتاب بر آن سوار است. پس از تو به هجده ماه پس از مرگ ویل برمی‌گردد. با لوئیزا در وضعیتی روبرو می‌شوید که او از طرفی با غم از دست دادن ویل و از طرف دیگر با عذاب وجدان ناشی از کمک به او برای پایان دادن به حیاتش دست و پنجه نرم می‌کند. روحیه و زندگی او بسیار آشفته و پریشان است. لوئیزا دچار افسردگی شده حال آنکه ماه‌ها قبل به ویل قول داده بود که تمام تلاش خود را بکند تا زندگی هیجان‌انگیز و شیرینی را تجربه کند. اما حالا هیچ فعالیت خاصی انجام نمی‌دهد. لوئیزا بعد از مرگ ویل اکنون به لندن آمده و در آپارتمانی زندگی می کند که با پول ویل خریده است. لوئیزا در کافه فرودگاه مشغول به کار است، مدام درگیر خاطرات ویل است و در ذهنش با او گفت‌و‌گو می‌کند. داستان به همین صورت پیش می رود تا اینکه اتفاق عجیبی در زندگی لوئیزا رخ می دهد. اتفاقی که زندگی او را به حاشیه می برد...

مسئله‌ای که جوجو مویز (Jojo Moyes) در کتاب پس از تو بر آن تمرکز دارد نیز توانایی انسان در بازسازی زندگی خود پس از اتفاقات غم‌انگیز و از دست دادن‌هاست. در این کتاب می‌خوانیم که لوئیزا چگونه بر اندوهی که زندگی‌اش را احاطه کرده فائق می‌آید. در این کتاب نیز همچنین اتفاقات شگفت‌انگیز زیادی می‌افتد و شخصیت‌های قدیمی در فضاهای جدیدی با هم روبرو می‌شوند.

این موضوع قابل ذکر است که مویز از قبل قصد نوشتن ادامه‌ای برای من پیش از تو را نداشته است اما او ایمیل‌هایی از سراسر دنیا در مورد سرگذشت لو و سایرین پس از اتفاقات من پیش از تو دریافت کرده است و همچنین مرور دوباره شخصیت‌ها هنگام نوشتن فیلمنامه‌ی من پیش از تو؛ او را واداشت که داستان زندگی این شخصیت‌ها را در کتابی دیگر ادامه دهد.

در بخشی از متن کتاب پس از تو می‌خوانید:
مادرم گفته بود که ماندن کنار ویل در نهایت بر بقیه عمرم تأثیر خواهد گذاشت. آن موقع فکر کرده بودم منظورش خود من است؛ از لحاظ روانى. فکر کردم منظورش احساس گناهى است که باید یاد بگیرم بر آن فائق شوم، غم، بى خوابى، هجوم بى‌موقع و عجیب خشم، گفتگوهاى بى‌پایان درونى با کسى که دیگر اینجا نیست. ولى حالا مى‌دیدم که مسئله فقط من نیستم: در عصر دیجیتال، من همیشه همان آدم خواهم بود. حتى‌اگر بتوانم همه چیز را از ذهنم پاک کنم، هیچ‌وقت نخواهند گذاشت خودم را از مرگ ویل جدا کنم. تا وقتى پیکسل‌ها و صفحه‌ها هستند، اسم من هم به اسم او گره خورده است. مردم بر اساس سَرسَرى‌ترین اطلاعاتى که به دستشان مى‌رسید یا گاهى بدون آنکه اطلاعى داشته باشند درباره‌ام قضاوت مى‌کردند و هیچ کارى از دستم ساخته نبود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۰۲ ، ۱۳:۲۴
عرفان طاهری

 

                                      (دانلود)45000هزارتومان

معرفی کتاب باز هم من


کتاب باز هم من جدیدترین اثر جوجو مویز در هفته اول انتشار خود در جایگاه دوم پرفروش‌ها قرار گرفت. نویسنده انگلیسی این بار، باز هم به سراغ شخصیت اصلی داستان «من پیش از تو» و «پس از تو»، لوئیسا کلارک رفته و سیر زندگی‌اش پس از سفر به نیویورک را نشان می‌دهد.

این نسخه از کتاب باز هم من (Still Me)، متن کامل و بدون سانسور بوده به همۀ علاقه‌مندان آثار جوجو مویز (Jojo Moyes) توصیه می‌­شود.

در پی داستان‌های لوئیسا کلارک، این بار او وارد نیویورک می‌شود، تا زندگی جدیدی را شروع کند. او با آغاز کارش در منزل «لئونارد گوپنیک» و همسر جوانش «اگنس» قدم به دنیای ثروتمندان نیویورک می‌گذارد. دنیایی که زندگی و تجارب جدیدی برایش به ارمغان می‌آورد و کیلومترها دور از «سم»، طی رفت و آمدهایی که با خانواده‌های اعیان نیویورکی پیدا می‌کند، با شخصی به نام «جاش» آشنا می‌شود. «جاش» کسی است که تمامی خاطرات گذشته از عشق ناکامش، «ویل» را برایش تداعی می‌کند و...

جوجو مویز (Jojo Moyes) نویسنده این کتاب، سال‌ها در زمینه روزنامه‌نگاری فعالیت داشته است. اما از سال ۲۰۰۲ و با انتشار اولین رمانش، پناه گرفتن از باران؛ نویسندگی شغل دائم او شد و فقط گاهی مقالاتی برای دیلی تلگراف می‌نویسد.

در بخشی از کتاب باز هم من می‌خوانیم:

روزی روزگاری، دختر کوچکی در این دنیا زندگی می‌کرد. او خیلی شاد بود یا دست‌ کم خودش به خودش می‌گفت که خیلی شاد است. او مانند خیلی از دخترهای دیگر بود، دوست داشت تلاش کند تا متفاوت به نظر برسد، شبیه کسی که خودش نبود؛ اما مانند بسیاری از دختران دیگر، زندگی مسیر او را تغییر داد و به‌ جای اینکه کاری کند دنیایی متناسب با خود بسازد، عادت کرد خود را پنهان کند، عادت کرد آن قسمت از روح و وجودش را مخفی کند که او را متفاوت، بی‌همتا و بی‌نظیر می‌ساخت. برای مدتی با دنیا جنگید؛ اما دنیا آن‌قدر کتکش زد که او به این نتیجه رسید اگر خودش نباشد، دنیا جای امن‌تری برای زندگی‌ کردن خواهد بود. هر کدام از ما راه‌های بسیاری برای ساختن نسخه‌ای از خودمان داریم. زمانی زندگی من فقط در برداشتن قدم‌هایی بسیار ساده خلاصه می‌شد، چیزی که گمان می‌کردم سرنوشت برایم مقدر کرده است؛ اما از مردی که تقدیر خود را نپذیرفته بود آموختم که می‌توان آنچه را برایمان مقدر شده است نپذیریم. سپس بانوی پیری را ملاقات کردم که توانسته بود برخلاف آنچه همه اعتقاد داشتند باید باشد، خود تازه‌ای از خود بسازد و سرنوشت خود را آن‌گونه رقم بزند که خود می‌خواهد.

من می‌توانستم انتخاب کنم لوئیزا کلارک از نیویورک یا لوئیزا کلارک از استورتفولد باشم یا ممکن است لوئیزا کلارکی وجود داشته باشد که من هنوز ملاقاتش نکرده‌ام. نکتۀ مهم این است که بدانید باید کسی را همراه خود سازید که بخواهد همراهتان باشد نه اینکه شما را چون پروانه‌ای زیبا روی دیوار اتاقش میخ کند. نکتۀ مهم این است که بدانید همیشه می‌توانید به‌ نوعی راهی برای دوباره ساختن خودتان پیدا کنید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۰۲ ، ۱۱:۵۳
عرفان طاهری

                                  (دانلود)45000هزارتومان

معرفی کتاب مرداب روح


کتاب مرداب روح به قلم جیمز هالیس، جایگاه و نقش تاثیرگذار رنج‌ها و سختی‌ها در رشد روحی انسان را مورد بررسی قرار داده و نشان می‌دهد در گذر از این رنج‌هاست که هدف، شان و عمیق‌ترین معنای زندگی بر انسان آشکار می‌شود.

این کتاب حکایت مکرر همۀ انسان‌هاست. در این روزگار که نومیدى و احساس درماندگى، واقعیتى همه‌گیر به نظر مى‌رسد، تصور آرامش و شادى ماندگار و ناب، معنایى کاملا دور از ذهن و غیر ملموس شده است و یا به ناگزیر در تسخیر سرگرمى‌های سطحى و زود گذر و وابسته به نمونه‌هایى که خود ناقص و گذرا هستند درآمده است.

شما در مسیر عمر خود بارها و بارها به دلایل متعدد و پر شاخ و برگ دستخوش احوال محزونى مى‌شوید که گاه دوره‌اى بسیار طولانى و دشوار دارند. دامنه این احوال از غم و خشم تا افسردگى، اضطراب و ضربه‌هاى روحى را دربرمى‌گیرد.

جیمز هالیس (James Hollis) معتقد است هر شیوه درمانى که به مفهوم روح نپردازد و رشد و نیاز روحى را نادیده بگیرد، در درمان احوال محزون روحى مؤثر واقع نخواهد شد. او این احوال را با هر دلیل و سابقه‌اى، فراخوانى از سوى روح براى عزیمت به روح و رشد روحى مى‌داند. وى رسیدن به شادى را که همه خواهان آن هستند هدف زندگى قرار نمى‌دهد که به نقل‌قول از یونگ، روان‌شناس برجسته قرن بیستم، یافتن «معنا» را هدف و جهت زندگى مى‌داند.

این معنا جز در سایه روح و رشد روحى آشکار نمى‌شود و روح همانا پاره الهى وجود آدمى است که عرصه‌اى نامتناهى، ناشناخته و درعین حال آشنا، خواستنى و شگرف است و خاستگاه آگاهى، آرامش، شادى، امنیت، شکوفایى و معناست.

به عبارت دیگر جیمز هالیس سفر زندگى را سفرى به‌ سوى روح الهى مى‌داند که در آن دیدار از مرداب‌هاى روحى را به منظور کسب آگاهى و رشد روحى ضرورى مى‌داند.

هولیس در کتاب مرداب روح (Swamplands of the soul: new life in dismal places) از اندیشه‌ها و نظریه‌هاى یونگ و بسیارى اندیشمندان دیگر و همچنین مایه‌هایى از اسطوره‌ها براى روشن شدن منظور خود مدد مى‌گیرد و نمونه‌هاى واقعى از افراد متعدد را که در این مرداب‌هاى روحى گرفتار بوده‌اند و چگونگى پشت سر گذاشتن آن‌ها را مثال مى‌آورد.

فاصله میان امیدها تا واقعیت زندگى، بسیار طولانى است و مشکلات و رنج‌هاى بى‌شمارى را دربرمى‌گیرد. تفاوتى نمى‌کند که بردبارانه شرایط حاضر را که توان‌فرسا و در عین حال اجتناب‌ناپذیر است تاب آورید و با روحیه‌اى قهرمانى با آن برخورد کنید یا فقط دست روى دست بگذارید و ماتم بگیرید. در هر حال فاصله میان امیدهاى شما و زندگى واقعى‌تان بسیار طولانى است. اما روان‌شناسى یونگ که رشد درونى را ترغیب مى‌کند، هدف زندگى را نه خوشبختى، بلکه «یافتن معنا» مى‌داند.

هدف جیمز هولیس در این کتاب برانگیختن تعمق و توافق شما براى دیدار آگاهانه از این مرداب‌هاست. در نهایت شما انتخاب‌هاى محدودى دارید؛ زیرا بخواهید یا نه، بخش عمده‌اى از سفر عمرتان را در این مرداب‌ها مى‌گذرانید.

جملات برگزیده کتاب مرداب روح:

- حقیقت همواره در آن سوى دشوارتر قرار دارد.
- افکار و احساسات خود را نظاره کن... حکمرانى مقتدر آنجاست؛ فرزانه‌اى ناشناس که نامش «خود» است.
- وحشت و مقاومتى که هر انسان طبیعى هنگام رفتن به عمق درون خود تجربه مى‌کند، ترس از سفر به سرزمین مردگان است.

در بخشی از کتاب مرداب روح می‌خوانیم:

رشد روحى بى‌شک تا حدى بصیرت، اصلاح رفتار و گه‌ گاه خرد به همراه مى‌آورد. احتمال مى‌رود با سقوط مکرر در یک مرداب و سپس کار کردن روى خود، درک فراخوان آن و انجام وظیفه‌مان که رنج بردن در آن براى یافتن معناى مدفون در گل ‌و لاى آن است، به آگاهى دست یابیم. بى‌تردید یکى از آسیب زننده‌ترین کارهایى که مى‌توانیم انجام دهیم سرزنش خود به ‌خاطر درماندن در مرداب و رسیدن به همان جاى اول است.

من هنگامى که دچار اضطراب مى‌شوم عملا سطح اضطرابم را با قضاوت خشونت‌آمیز خودم بالا مى‌برم؛ بدون توجه به اینکه چگونه محیطم را با تشویش مداوم و انتقاد از خود آلوده مى‌سازم. شخصى که خودش را با زخم‌هایش یکى مى‌داند درمانده مى‌ماند: «من شخصى بى‌لیاقت هستم؛ زیرا دچار اضطراب مى‌شوم. همیشه همین‌طور بوده و پیوسته همین‌طور خواهد بود. من بى‌ارزش و به‌ طرزى مأیوسانه زخمى هستم.»

افکارى مشابه در دوران کودکى ما نیز رواج دارند. ما چنان در برابر عقاید دیگران آسیب‌پذیریم که توده‌هاى عقایدى از این دست، به عنوان «عقاید مرجع» در همه ما باقى مى‌ماند. در بزرگسالى وظیفه ما این است که تشخیص دهیم چنین احوالى خارج از اراده و انگیزه ما اتفاق مى‌افتند؛ گذرا و غیرقابل‌اجتناب هستند و مهم‌تر از همه مى‌توانیم آن‌ها را جذب کنیم و به زندگى خود ادامه دهیم. هنگامى که دچار اضطراب مى‌شوم و از آن رنج مى‌برم، هنوز زندگى و وظیفه‌ام را پیش‌ رو دارم. والت ویتمن گفته است: «آیا من با خودم در تضاد هستم؟ بسیار خوب؛ پس من با خودم در تضاد هستم. من عظیم هستم و من‌هاى بى‌شمارى را در خود دارم.» و همه ما همین‌طور هستیم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۰۲ ، ۱۱:۴۱
عرفان طاهری

                                           (دانلود)14000هزارتومان

دانلود رمان موزه ی بی گناهی از اورهان پاموک با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

رﻣﺎن ﻣﻮزه ﻣﻌﺼﻮﻣﯿﺖ، ﺷﺎﯾﺪ واﻗﻌﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ در ﺗﻤﺎم ﻋﻤﺮﺗﺎن ﺧﻮاﻫﯿﺪ ﺧﻮاﻧﺪ. اورﻫﺎن ﭘﺎﻣﻮک، ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه ﺗﺮک، ﭼﻨﺎن داﺳﺘﺎن واﻗﻌﯽ ﻋﺸﻖ و ﻧﺎﮐﺎﻣﯽ ﮐﻤﺎل ﺑﺎﺳﻤﺎﭼﯽ و ﻓﻮزون (افسون) را زﯾﺒﺎ ﻧﮕﺎﺷﺘﻪ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮان روزﻫﺎ از ﻟﻄﺎﻓﺖ و ﻇﺮاﻓﺖ ﺟﻤﻼت اﯾﻦ ﮐﺘﺎب ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺖ: پاموک درباره‌ی رمان موزه معصومیت می‌گوید:« هنگامی که می‌گوییم «رمان عاشقانه»؛ همه فکر می‌کنند با رمانی طرفند که می‌گوید: آه چه داستان شیرینی، چه شیرین به دام عشق افتاد، چه رمانتیک… اما نه! از رمانتیک بازی در رمان من خبری نیست. من از عشق بت نساخته‌ام. قهرمان داستان من در ابتدای داستان بی رحم و حتی خیلی جاها خودخواه است. در آن‌جا است که خوانندگان انتقاد شدید مرا از قشر مرفه ترک می‌بینند.»

خلاصه رمان موزه ی بی گناهی
سعی می‌کردم به جاهای سرسبز و خیابان‌هایی که خط قرمز بودند پا نگذارم.

خیلی جاها را برای خودم خط قرمز کشیده بودم. جاده تشویقی، مغازه علاالدین، بوتیک شانزلیزه، آپارتمان مرحمت و خیلی جاهای دیگر برایم حکم زندان داشت. تمام خیابان‌هایی که به خیابان محل زندگی افسون نزدیک می‌شد، برایم ممنوع بود، مثل همان جداه‌ای که بعدها نام جلال سالک به خود گرفت.

از بعضی از خیابان‌ها تقریبا با حالت دو می‌گذشتم و عبور می‌کردم. فضای خانه و حتی پنجره‌ای که رو به مسجد تشویقیه باز می‌شد هم برایم عذاب‌آور بود.

خیابان‌های دیگر را که در آن‌ها خاطره‌ای نداشتم باید با دقت طی می‌کردم. همان مسیری که هر روز برای ملاقات او از شرکت تا آپارتمان مرحمت طی می‌کردم و آن مسیری که افسون از بوتیک شانزلیزه به سمت خانه می‌رفت هم جزو همان جاهایی بودند که با توجه به سفید بودن وضعیتش مرا در خود فرو می‌برد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۰۲ ، ۱۱:۲۴
عرفان طاهری

 

 

                                        (دانلود)40/000هزارتومان

معرفی کتاب هشت کتاب سهراب سپهری


کتاب هشت کتاب، مجموعه‌ای از اشعار سهراب سپهری است که شامل هشت دفتر شعر به نام‌های: مرگ رنگ، زندگى خواب‌ها، آوار آفتاب، شرق اندوه، صداى پاى آب. مسافر. حجم سبز، ما هیچ ما نگاه است. در جاى جاى هشت کتاب معانى و مفاهیم پُر گل و شکوفه قرآنى در ساقه‌هاى سرسبز ادب فارسى و رگبرگ‌هاى زبان سپهرى جارى است.

با خواندن این مجموعه جوانان با شعر و زندگى سهراب سپهرى، شیوه بیان و زبان او آشنا می‌شوند.

آن چه پیش از هر سخنی در "هشت کتاب سهراب"، خود نمایی می‌کند، جلوه‌ی مفاهیم و معانی قرآنی است که خواه ناخواه در آینه‌ی ذهن شاعر، جای گرفته و در بستر کلام وی آشکارا جاری است و اگر گاه‌گاهی در شعر سهراب، اشاراتی صریح به حکمت چین و معرفت هند نشانه‌ای از هایکوهای ژاپن، دیده می‌شود، آن همه حکایت از بیداری آگاه هنرمند می‌کند و ستودنی است.

شغل شاغِل و هنر جهان آوازه سهراب سپهرى، نقّاشى‌هاى وى است که در موزه‌ها و نمایشگاه‌هاى خارج از کشور به معرض تماشا گذاشته شده و بیش‌تر مردم دنیا سهراب را با نقّاشى‌هاى او مى‌شناسند و در این دفتر درباره نقّاشى و سبک هنر نقّاشى وى سخنى گفته نمى‌شود و نگارنده، تخصصّى در این رشته ندارد.

باز آنچه پیش از هر سخنى گفتنى است و در هشت کتاب سهراب و در نخستین بررسى و دیدار، خودنمایى مى‌کند، جلوه مفاهیم و معانى قرآنى است که خواه ناخواه در آیینه ذهن شاعر جاى گرفته و در بستر کلام وى آشکارا جارى است و سهراب نیز همانند همه هنرمندان جهان در آغوش فرهنگ زادگاه خویش بالیده و روى به سوى کعبه زبان مادرى و محراب سنّت‌هاى ملّى و دینى ایران‌زمین دارد.

ناگفته نماند که در شعر مسافر، واژه‌هاى اساطیرى ادیان و مذاهب دیگر و نام‌هاى جغرافیایى شهرهاى تاریخى، شاعرِ سفر کرده به دیار شرق و غرب را به خود مشغول مى‌دارد و در شعر زیباى Bodhi (بودا) به هم‌پایى گرگ و میش در فلسفه بودا، نگاهى آشکار و بى‌گمان دارد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۰۲ ، ۱۱:۰۵
عرفان طاهری

                                                (دانلود)19000هزارتومان

معرفی کتاب سنگی بر گوری


کتاب صوتی سنگی بر گوری، خودزندگی‌نامه‌ای از نویسنده‌ی ایرانی جلال آل احمد است. نام کتاب برگرفته از آیه‌ای قرآنی به معنای «هر آدمی سنگی‌ست بر گور پدر خویش» است و در آن جلال آل احمد به موضوع بی‌فرزندی خود و همسرش سیمین دانشور می‌پردازد. این کتاب اوج نثرنویسی جلال آل احمد و یکی از بهترین خودزندگی‌نامه‌های ایرانی به شمار می‌رود.

درباره‌ی کتاب صوتی سنگی بر گوری
جلال آل احمد کتاب سنگی بر گوری را در سال 1342 نوشت ولی به احترام همسرش سیمین دانشور آن را در زمان حیاتش منتشر نکرد و تنها 12 سال پس از مرگش این کتاب منتشر شد. در زمان چاپ، اعتراض‌های فراوانی به این کتاب صورت گرفت و بسیاری از اینکه جزئیات زندگی جلال آل احمد و همسرش در آن فاش شده ناراضی بودند. با این‌حال حتی سیمین دانشور که از منتقدان چاپ این کتاب بود و تصویری که از او در کتاب ترسیم شده را کاریکاتوری خاله‌زنک از خودِ واقعی‌اش می‌دانست، معتقد بود چاپ این اثر به قصد تخریب شخصیت جلال آل احمد صورت نگرفته و تمامی آثار هر نویسنده‌ی مهم و تأثیرگذاری باید روزی چاپ شوند.

کتاب صوتی سنگی بر گوری را می‌توان یکی از مهم‌ترین یا حتی مهم‌ترین خودزندگی‌نامه‌ی نوشته شده توسط یک نویسنده‌ی ایرانی دانست. این کتاب که در شش فصل تنظیم شده، به شکلی صادقانه و رُک به مسئله‌ی بی‌فرزندی و عقیم بودن جلال آل احمد می‌پردازد. سطور آغازین کتاب سنگی بر گوری را می‌توان از مشهور‌ترین و محکم‌ترین آغازهای کتاب در تاریخ ادبیات فارسی دانست: «ما بچه نداریم. من و سیمین. بسیار خوب. این یک واقعیت است اما آیا کار به همین‌جا ختم می‌شود؟».

 

                        (لینک حمایت مالی به وبلاگ)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۰۲ ، ۱۰:۲۷
عرفان طاهری

 

                                      (دانلود)60/000هزارتومان

کتاب الکترونیکی گفت و گو با خدا جلد اول اثر نیل دونالد والش

به تو تجربۀ خارق العاده ای را مژده می دهم. تو می توانی با خدا گفتگویی داشته باشی. بله می دانم می خواهی بگویی چنین چیزی امکان ندارد.
تو احتمالاً تصور می کنی یا اینطور به تو آموخته شده ، که چنین چیزی ممکن نیست. به عقیدة تو، هر کس می تواند با خدای خود درد دل کند، این، کاملاً عملی است، ولی نه اینکه با او سخنی بگوید.

منظورم این است که، خدا جوابی به تو نمی دهد، اینطور نیست؟ حداقل به شکل مکاملۀ معمول روزمره!

این تصوری است که من هم روزی داشتم. و بعد محتویات این کتاب بر من حادث شد. باور کنید واقعیت را می گویم. این کتاب توسط من به رشته تحریر در نیامده، این کتاب بر من حادث شده، و با خواندن آن بر شما هم حادث خواهد شد، زیرا همگی ما به سوی حقیقتی هدایت می شویم که برای آن ساخته شده ایم، و آمادگی آن را داریم.

زندگیِ من روند آرامتری داشت اگر سکوت اختیار می کردم. ولی این کتاب به این دلیل بر من حادث نشد.

با وجود ناراحتی ها و دردسرهایی که این اثر ممکن است برایم تولید کند، (ممکن است کافر، حقه باز، متظاهر نامیده شوم، چون با این حقایق در گذشته آشنایی نداشته ام و یا اصولاً آدم مقدسی نبوده ام )، امکان ندارد روندی را که آغاز کرده ام متوقف سازم، و اصولاً میلی هم به این کار ندارم .

فرصتهایی برای دور نگاه داشتن خود از همه این چیزها برایم پیش آمد، ولی از آنها استفاده نکردم . تصمیم دارم به آنچه غریزه ام دیکته می کند عمل نمایم، نه آنچه دنیای اطرافم به من حکم می کند …

 

                           (لینک حمایت مالی به وبلاگ)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۰۲ ، ۱۰:۰۵
عرفان طاهری

                                   (دانلود)14000هزارتومان

معرفی کتاب

کتاب «ما نیز مردمی هستیم» دربردارنده‌ی گفت‌وگویی طولانی با محمود دولت‌آبادی است که فریدون فریاد (شاعر، مترجم) و امیرحسن چهل‌تن (نویسنده) با او داشته‌اند. جمله‌ی «ما نیز مردمی هستیم» آخرین جمله‌ی گشت نامه‌ی دیدار بلوچ این نویسنده و داستان‌نویس بزرگ ادبیات معاصر ایران است. در توضیح ناشر آمده است: «دوازده سال از تاریخ این گفت وگو می‌گذرد؛ دوازده سالی که بیش از ظرفیتش تجربه دربرداشته است. با این همه این گفت‌وگو می‌خواهد خواننده را صادقانه در هیجان عاطفی و زودرس ناشی از کشفی ناگهانی و احساس بی‌غرضانه شریک کند. برای ما دست‌کم نتیجه این بود که حقیقتی نیمه آشکار و مبهم، سریع‌تر از آنچه پیش‌بینی می شد به عریانی رسید....

 

                                           

               (لینک حمایت مالی به وبلاگ)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۰۲ ، ۰۹:۵۳
عرفان طاهری

                                       (دانلود)15000هزارتومان

معرفی کتاب حکایت دولت و فرزانگی


کتاب حکایت دولت و فرزانگی نوشته مارک فیشر، رموز ذهن ناهشیار را به لطیف‌ترین شکل ممکن در قالب داستان بیان می‌کند و بیانگر این حقیقت است که توانگری و وفور مالی و یک زندگی سرشار از توفیق هدف‌هایی هستند که اگر اصول کامیابی را در یابیم و به کار ببندیم، همۀ ما می‌توانیم به آن‌ها برسیم.

حتما تا به حال به فکر پولدار شدن و راه‌های رسیدن به آن افتاده‌اید. این کتاب نیز دارای متن و هدف یکسان و هدف نفر اول موجود در داستان پولدار شدن و مشهور شدن است. مارک فیشر (Mark Fisher) کتاب حکایت دولت و فرزانگی (a tale of wisdom and wealth) را در پانزده حکایت نوشته است. «حکایت زندانی شدن جوان»، «حکایت آموزش تمرکز روی اهداف»، «حکایت آموزش خوشبختی و نشاط به جوان»، برخی از حکایت‌های این کتاب هستند.

کسانی که زمان را از دست می‌دهند، به این امید که روزی شرایط خوبی در سر راه آن‌ها قرار بگیرد، هیچ وقت هیچ چیز را به دست نمی‌آورند. همین حالا بهترین زمان برای انجام کارهاست. این کتاب برای بارها خواندن و مطالعۀ دقیق و به کار بستن است. کتابی ارزشمند که از بسیاری جهات می‌تواند شما را دولتمند کند و بعضی از این جهات بسیار رضایت‌بخش‌تر و با ارزش‌تر از ثروت مادی است.

در بخشی از کتاب حکایت دولت و فرزانگی می‌خوانید:

پس از گذشت مدت زمانی بالاخره جوان در اتاقش تنها ماند. اتاق به قدری مجلل بود که او نتوانست همه جای آن را وارسی کند. به سمت تنها پنجره اتاق رفت که رو به باغ و در ارتفاع زیادی نسبت به زمین قرار داشت. مکانی که برای اولین بار مرد ثروتمند را در حال مراقبت از گل سرخ‌هایش دیده بود، از پنجره دیده می‌شد. شب فرا رسید و قرص کامل ماه، نور خود را بر همه جا و همه چیز افکنده بود. جوان سرشار از اشتیاق و انتظار بود. او بالاخره رموز ثروتمندی و خوشبختی را که سال‌ها از آن‌ها دور مانده بود، در اختیار داشت. به آرامی در پاکت را گشود و نامه را باز کرد. اما صفحۀ کاغذ همچنان سفید و خالی بود. کاغذ را برگرداند. حتی کوچک‌ترین خطی در هیچ روی کاغذ دیده نمی‌شد. احساس می‌کرد، چه قدر نادان بوده که اجازه داده پیرمردی او را فریب دهد و چه قدر نادان بوده که در ازای چیزی که وجود خارجی نداشته است، چکی با مبلغی تصور نکردنی به پیرمرد داده است. مرد ثروتمند ظاهرا قابل اطمینان به نظر می‌رسید و جوان کم کم به او دلبستگی پیدا کرده بود.

جوان به این فکر فرو رفت که باید بیشتر از این‌ها دقت به خرج دهد و کم کم فکر کرد که شاید افراد درستکار و شریف هرگز ثروتمند نمی‌شوند و یا شاید او هیچ استعدادی در کسب و کار ندارد و به همین دلیل هم باید همیشه تهی‌دست باقی بماند. حس اعتراض و انتقام سراپای وجودش را فراگرفته بود. کاغذ را به سمتی پرتاپ کرد. چه کاری می‌توانست انجام دهد؟ او خود را در دامی انداخته بود که برای رهایی از آن تنها یک چاره داشت، او می‌بایست با سرعت هر چه تمام‌تر، آن جا را ترک کند. کسی چه می‌داند؟ شاید زندگیش در خطر باشد، او نمی‌بایست شب را در آن مکان سپری کند. بهترین کاری که می‌توانست انجام دهد این بود که بی‌ سر و صدا از آن جا فرار کند. آرام و نوک پا به سمت در رفت و خیلی آهسته دستگیره در را چرخاند، اما در از بیرون قفل شده بود. تنها راه خروجی که باقیمانده بود، پنجره بود که آن هم خیلی از زمین فاصله داشت.

اگر می‌خواست از پنجره بیرون بپرد، حتما گردنش می‌شکست. تنها کاری که می‌توانست انجام دهد این بود که پیشخدمت را صدا کند. بنابراین، زنگ را کشید و منتظر ماند. اما هیچ کس نیامد. او دوباره زنگ زد، هیچ اتفاقی نیفتاد. شاید زنگ خراب بود و کار نمی‌کرد. جوان روی تخت دراز کشید. وقایعی که در طول روز اتفاق افتاده بود، به سرعت از جلوی چشمانش گذشتند. احساس پوچی، سراپای وجودش را فرا گرفته بود و اجازه نمی‌داد حتی به مبارزه و انتقام فکر کند. ورق کاغذ سفیدی که آن را در ازای بیست و پنج هزار دلار خریده بود، در مقابلش می‌چرخید. گویا سعی داشت جوان را مسخره کند. بالاخره جوان خوابش برد. در خواب آدم غریبه‌ای را دید که مرتبا از او می‌خواست سند بسیار مهمی را که گویا همۀ زندگیش وابسته به آن بود، امضا کند. جوان در خواب به شدت مخالفت می‌کرد. گویا اشتباهی پیش آمده بود، سند کاملا خالی بود.

 

                      

                          (لینک حمایت مالی به وبلاگ)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۰۲ ، ۰۹:۰۹
عرفان طاهری